در مسیر رسیدن به آرزوها



اینقدر تنها باشی و اینقدر تنهایی کشیده باشی که برای رفع تنهاییت به همه عالم و ادم باج بدی.

و همه دست رد به سینت بزنن و تو بمونی با کوهی از درد و غم 

برای این که تنها نباشی و کسی رو داشته باشی که باهاش فقط بتونی حرف بزنی از همه عالم و ادم بکشی

خدایا ازت گله دارم 

تو این روز عزیز بدجوری ازت گله دارم

شایدم از تو نه، از بنده هات.

حالا میفهمم وقتی میگن علی سرش رو میکرد تو چاه و با چاه حرف میزد یعنی چی .

یا علی 

مردم زمونه عوض نشدن 

اونا احترام توی علی رو نداشتن. چه برسه به من یه لاقبای پاپتی.

خدایا منو محتاج به خلقت نکن. چه از نظر عاطفی و برای رفع تنهایی هام چه از نظر مالی چه چیزای دیگه .

خدایا من خسته ام از زندگی توی این دنیا

ای کاش اون شبی که فرسته ی مرگ اومد توی این مجتمع و جون رو گرفت چند قدمی دورتر میشد و منو با خودش می برد.

خدایا خستم از ادمات. آدمایی که همه فقط به فکر خودشونن. آدمایی که فقط وقتی کارت دارن به یادتن. آدمایی که هیچ وقت تنهایی هات رو درک نکردن. 

خدایا خستم از این زندگی. حتی تو هم با من نیستی. حتی توام حرفای منو نمیشنوی. دلم خیلی گرفته

تو این روز عیدی که همه خوشحالن من دلم شاد نیست. دلم گرفته 

حتی نزدیک ترین ادما بهم هم پشت کردن 

کی میگه تو قیامت مادر روی بچش پا میذاره تا خودش رو نجات بده؟؟ قیامت امروزه قیامت همینجاس.

همین اتفاقا همین لحظه هم رخ میدن فقط گاهی نمی بینمشون.

خدایا 

منو محتاج خلقت نکن همین.

 


به درک که هر کاری کردم و هر اتفاقی افتاد.

دیگه خسته شدم از این که تینقدر خودم رو به خاطر کار کرده و نکرده متهم و سرزنش کردم. 

واقعا نمیدونم چرا حالیم نمیشه که توی این سن داشتن این تعداد موی سفید توی سرم عادی و طبیعی نیست. 

از بس که در طول زندگیم از حرف مردم ترسیدم و به خاطر این که سرزنش نشم کاری رو کردم که دوس نداشتم انگار عادت کردم. 

خیلی تو زندگیم به ادمای دور و برم باح دادم خیلی زیاد. 

ولی از ادمای دور و برم اینقدری که براشون وقت و انرژی و احترام و حتی پول صرف کردم دریافت نکردم.

البته این از تربیت بد من ناشی میشه. 

این که همیشه سعی کن نایس باشی. 

این بدترین حالت ممکنه برای یه ادم و من دیگه نمیخوام اینطور باشم. 

نمونش این دختر فامیل احمقم که یه کار ساده ای ازش خواسته بودم و خودم واقعا گیر بودم و بهش رو انداختم و الان طبق معمول دست منو گذاشت توی پوست گردو و بدقولی کرد. 

ازش بدم میاد.

 


فکر میکردم این حالت روحی بد مال پی ام اس باشه ولی پی ام اس هم تموم شد و من همچنان.

از شدت تنهایی کل کانتکتای گوشم رو بالا و پایین کردم ولی کسی رو پیدا نکردم که بتونم حتی باهاش تماس بگیرم. 

گزینه انتخابی اخر: مامانبزرگ بود!!! و جالبه که اونم جواب نداد:))))))

از ۹:۳۰ صبح که بلند شدم تا همین الان که ساعت ۸ هست و دیگه داره شب میشه یا غذا درست کردم یا تی وی دیدم یا پای نت بودم و اینستا و وبلاگ خونی کردم یه چند دقیقه ای هم پاشدم با دو تا اهنگ در پیت قر دادم!

همین و همین 

و همچنان دارم حرص میخورم که اگه امتحانم دوشنبه باشه چی میشه.

پ ن: همین الان زنگ زدم به دختر عمم. گفت تو راه جمکرانیم. گریم گرفت. گفتم برام خیلی دعا کن. واقعا یه حظه دلم پرکشید.

اسلام علیک یا صاحب امان.اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم.


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

فولکین دانلود طایفه تالیشاهی انشا بیست در وهم خود بیدار آموزش طراحی مظهربصیرت آکادمی ادوردز Talk to yourself cdldownload ارائه انواع لنت با کیفیت